جدول جو
جدول جو

معنی ابناء سبیل - جستجوی لغت در جدول جو

ابناء سبیل(اَ ءِ سَ)
ج ابن سبیل. ابناءالسبیل
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابناالسبیل
تصویر ابناالسبیل
ابن السبیل، مسافری که در شهر خود بضاعت و سر و سامان دارد اما در سفر بی چیز و تهی دست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است، درراه مانده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ئُسْ سَ)
مردم راهگذری. مردم رهگذری. راهگذریان. مردم کاروانی که در زادبوم خویش توانگر و اکنون در سفربی برگ و درویش مانده اند. جمع واژۀ ابن السبیل:
روز دیگر بهر ابناءالسبیل
روز دیگر مر مکاتب را کفیل.
مولوی.
گفت ای پشت و پناه هر نبیل
مرتجی و غوث ابناءالسبیل.
مولوی.
و رجوع به ابن سبیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
راه گذری. (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری. (خلاص نطنزی). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر:
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامدبمهمانسرای خلیل.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن سبیل
تصویر ابن سبیل
رهگذر، راهزاد، کنایه از بی پول در راه مانده هم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار